چشمام رو که می بندم انگار هزارتا اردک وحشی توی سرم کوچ می کنن. حال بچه ای رو دارم که ساعتها توی برف و سرمای بیرون بازی کرده باشه و حالا که برگشته خونه ناخودآگاه کنار بخاری چرتش گرفته. یه چیزی توی مغزش به سفیدی برف می درخشه. درست مثل وقتی که داری آروم آروم گرم میشی ولی هنوز سرما توی همه ی وجودته. شاید مثل آب شدن برف توی گرمای بی جون زمستون.
نسیم بامدادان...برچسب : نویسنده : cmorningbreeze13917 بازدید : 110 تاريخ : شنبه 16 اسفند 1399 ساعت: 10:16
دنیا یه جوری شده انگار خوابیدی و داری همه چی رو خواب می بینی. از اون مدل خوابایی که نه میشه اسمشو گذاشت رویا و نه کابوس. یه چیز درهم برهمی از حکایت تاریک و روشن خیابون محل زندگیم که پای ثابت بیشتر خوابامه. عجیبه که همیشه خوابایی که توشون تنهام، درست از در خونه م شروع میشن. در رو می بندم، میام توی خیابون، گاهی تاریکه و چراغهای خیابون بالایی رو می بینم و گاهی اصلا معلوم نیست چه وقت روزه. همیشه هم معلومه برای چی میرم بیرون. درست مثل بیداری که از بی هدف پرسه زدن بدم میاد.
نسیم بامدادان...برچسب : نویسنده : cmorningbreeze13917 بازدید : 114 تاريخ : شنبه 16 اسفند 1399 ساعت: 10:16
نسیم
نسیم بامدادان...برچسب : نویسنده : cmorningbreeze13917 بازدید : 116 تاريخ : شنبه 16 اسفند 1399 ساعت: 10:16
برچسب : نویسنده : cmorningbreeze13917 بازدید : 107 تاريخ : شنبه 16 اسفند 1399 ساعت: 10:16
یک فصل از کتاب داره به پایان میرسه و من این رو خیلی خوب درک می کنم. دیگه صفحات آخرشه و واقعا این زندگیه که همیشه تعیین کرده کجا و چطور باید جام رو عوض کنم.
.
.
.
پ.ن: گالریم رو بالاو پایین می کردم که یه عکس از درخت سیب دیدم. عجیبه، چطور سیو شده نمیدونم
نسیم بامدادان...برچسب : نویسنده : cmorningbreeze13917 بازدید : 109 تاريخ : شنبه 16 اسفند 1399 ساعت: 10:16
هیچ وقت نفهمیدم چرا آدما ممکنه ریتمیک و با فاصله میس کال به شماره ای بزنن ولی خودشون رو معرفی نکنن. الان واقعا انتظار دارن ما علم لدنی داشته باشیم، بدونیم کیه!! البته بحث فوق در مورد آشناهاست وگرنه مزاحم که محلی از اعراب نداره.
نسیم بامدادان...برچسب : نویسنده : cmorningbreeze13917 بازدید : 117 تاريخ : شنبه 16 اسفند 1399 ساعت: 10:16
امروز دهم دیماهه. تا 15م قراربود دوتا کار رو تموم کنم ولی هنوز تازه یکیش داره نم نم تموم میشه. نمیدونم چرا انقده کند شدم. یه چیزی می لنگه که نمیدونم چیه. یه چیزی که ناخودآگاهم رو اذیت میکنه. شاید ترس از مواجه شدن با موقعیت استرس آوریه که همیشه ازش فرارکردم. شاید این بار ازش عبورکنم.
نسیم بامدادان...برچسب : نویسنده : cmorningbreeze13917 بازدید : 115 تاريخ : شنبه 16 اسفند 1399 ساعت: 10:16
نسیم
نسیم بامدادان...برچسب : نویسنده : cmorningbreeze13917 بازدید : 104 تاريخ : شنبه 16 اسفند 1399 ساعت: 10:16